ریتم و حرکت در گرافیک
ریتم (ضرباهنگ) به فرایند تکرار شونده ای اطلاق می شود که با نظمی مشخص و بر اساس معیارهای حسی و نیز روابط ریاضی دسته بندی می شود. ریتم فقط عنصر یا عامل بصری نیست، بلکه در نظم کلی حاکم بر جهان هستی و کائنات حضور آن محسوس است. انسان نیز از گذشته های دور با تحولات و دگرگونی های منظم و ریتمیک طبیعت ارتباط داشته و خود را با آن وفق داده است. طبیعت سرشار از مثال ها و نمونه هایی است که مفهوم ریتم را توضیح می دهد:
زندگی و مرگ و تداوم آن از نسلی به نسلی دیگر به صورت حرکتی ریتمیک ادامه دارد. حرکت ریتمیک ضربان قلب با هماهنگی تمام، استمرار زندگی را سبب می شود و حرکت منظم و ریتم دستگاه تنفس، زنده ماندن بدن فرد را تضمین می کند. در استخوان بندی و نسبت بین اندازه استخوان ها در قفسه سینه، مهره ها، انگشتان و دیگر قسمت ها روابط ریتمیک برقرار است. در ساختار صدف و حلزون، در نقش و نگار پوست خزندگان و برخی دیگر از جانوران و در گلها و گلبرگ ها و برگ درختان هم می توان ریتم را مشاهده کرد و ستارگان نیز طبق قاعده ای منظم با نظمی ریتمیک در حرکت می باشند. حرکت امواج دریا و موج آب در استخر و آبگیرها، شکلی ریتمیک دارد. دانه های برفی که از آسمان می بارند، راه رفتن چهارپایانی مانند آهو و گوزن و اسب، اثر نسیم بر شاخه ها و مثال های بی شمار دیگر همه حرکت هایی ریتمیک در طبیعت می باشند.
ریتم و حرکت دو عنصر جدا نشدنی هستند. ریتم از کلمه ای یونانی به معنای جریان داشتن مشتق شده است. حرکت زمانی ایجاد می شود که عنصر یا پدیده ای در بستر زمان یا مکان تکرار شود و ریتمی به وجود آید. به بیان دیگر، حرکت منتج از ریتم است و ریتم در بطن حرکت موجودات عالم نهفته است.
جوهر و مفهوم اصلی ریتم در هنرهای مختلف تفاوتی ندارد. ریتم در موسیقی، سینما، شعر و ادبیات، هنرهای تجسمی و گرافیک پدیده ای همسان است. انسان از همان ابتدای زندگی جنینی به ضربان قلب و صدای تنفس مادر خو می گیرد و پس از تولد، ریتم تنفس و صدای قلب خود را همواره به همراه دارد و بعد به تبعیت از آن، به صداهای ریتمیک انس می گیرد و نام آن را موسیقی می گذارد. او، بدین ترتیب، هنری انتزاعی کسب می کند که هماهنگ با جلوه های ریتم در طبیعت است. ریتم در موسیقی عبارت است از جریان مکرر امواج صوتی که با فاصله ای معین ایجاد و با قوه شنوایی احساس می شود.
وجود ریتم در موسیقی و هر هنر دیگری برای انسان خوشایند و مطلوب است که به او لذت می بخشد و حس زیبایی شناسی او را تحریک می کند. ریتم های بسیار ساده، مثلا تکرار یک نت در موسیقی با فاصله زمانی ثابت عامل لذتی عمیق نیست. مثالی از هنر گرافیک برای این تکرار نت در موسیقی تعدادی دایره یا مربع های هم اندازه به فاصله مشخص در کنار یکدیگر است که چندان چشم نواز نیست.
ریتم یکنواخت و منظم خیلی زود خسته کننده می شود. اما وقتی موسیقی دانی به این تکرارها روال پیچیده تری می دهد، احتمالا صداهای دلنشین تری از تکرار ساده یک نت به گوش شنونده می رسد؛ درست به همان ترتیب که طراح گرافیک ماهری می تواند با تعدادی دایره یا مربع ترکیب چشم نواز و موزونی را پدید آورد.
ریتم در آثار گرافیک کیفیت و جلوه های مختلفی دارد و اصولا در سطح به صورت دو بعدی و در حجم به صورت سه بعدی ایجاد می شود.
جلوه های ریتم ممکن است کاملا به صورت دو بعدی در سطح مطرح شوند یا بعد کاذب سه بعدی را ایجاد کنند.
هنرمند خوشنویس هم در خوشنویسی و خطاطی به ریتم توجه می کند. در خوشنویسی با خطوط کوفی، نسخ، ثلث، تعلیق، دیوانی، نستعلیق، شکسته نستعلیق و طغری جلوه های موزونی از ریتم به چشم می خورد. ریتم در طراحی حروف برای طرح های گرافیکی معاصر نیز یکی از عوامل مهمی است که باید طراح در نظر داشته باشد و از آن برای تعیین مقیاس ها، انتخاب رنگ ها، اجرای طرح و سامان دادن کلی به آن استفاده کند.
ارجح است هنگام طراحی حروف و نیز طراحی آرم و لوگوتایپ از گرید استفاده شود که برای دستیابی به ریتم موزون عامل موثری است.
با استفاده از فنون و روش های بصری می توان برخی ویژگی های بصری را به صورت کاذب به وجود آورد؛ مثلا، با ترسیم یا نقاشی جزئیات بسیار ریز روی سطح کاغذ این توهم به وجود می آید که صفحه کاغذ بافت دارد و با استفاده از فن سایه روشن و پرسپکتیو تصویر برجسته به نظر می آید. ایجاد توهم حرکت تا حدودی از این مثال ها دشوارتر انجام می شود که نوعی از آن هنر سینما است. تصاویر متحرکی که در فرایند تماشای فیلم مشاهده می شود نوعی خطای باصره است که به علت شیوه کار خاص چشم و سلسله اعصاب بینایی حاصل می شود. این نوع تصاویر متحرک در واقع یک رشته تصاویر ثابت می باشند که هر کدام اندکی با دیگری تفاوت دارد. این تصاویر با سرعت محاسبه شده ای عوض می شوند که پیش از محو شدن تصویر قبلی از اعصاب بینایی تصویر دیگر ظاهر می شود و در نتیجه تصاویر در یکدیگر آمیخته می شوند و به نظر می رسد که شکل ها و تصاویر موجود در آن تصویر واقعا در حال حرکت هستند.
گاهی ممکن است به علت ریتم و آهنگ موجود در اثری گرافیکی، حالت «حرکت» را به آن نسبت دهیم. دیدن همواره توام با حرکت است و چشم انسان با نگاه های سریع به نقاط مختلف یک تصویر یا یک اثر گرافیک را می بیند و بررسی می کند و در واقع عمل دیدن از طریق همین نگاه های سریع به نقاط مختلف انجام می گیرد و عوامل متعددی در تقدم نگاه کردن به بخش های مختلف صفحه یا اثر گرافیکی مقابل چشم دخالت دارند:
الف) اگر کادری که چشم به آن می نگرد، مستطیل عمودی باشد، نخستین قسمتی از داخل کادر که چشم متوجه آن می شود و دیدن را از آن نقطه شروع می کند، سطحی در قسمت بالایی داخل کادر است که از بالا و چپ و راست به یک فاصله باشد.
ب) اگر اثر نوشتاری باشد، هدایت جهت نگاه بیننده مهم است. چشم برای دیدن اثر نوشتاری به منطقه شروع سطرها و نیز از بالا به پایین گرایش و عادت دارد.
ج) رنگ عامل بسیار موثری در هدایت نگاه است. رنگ گرمی که اطراف آن را رنگ های تیره سرد احاطه کرده باشد، در هر بخشی از داخل کادر قرار بگیرد فورا توجه چشم را به خود جلب می کند. رنگ قرمز، به علت طول موج آن در یک مجموعه عناصر بصری، زودتر از سایر رنگ ها به چشم می آید. رنگ های گرم به طور نسبی از گرم های سرد زودتر دیده می شوند؛ ولی رنگ های اطراف یک رنگ، یعنی این نکته که رنگ روی چه رنگ یا رنگ هایی قرار گرفته است در تاثیر گذاری آن بسیار موثر می باشد. حتی گاهی یک نوع سبز روشن ممکن است روی رنگی واقع شود که جلوه گرم تداعی کند.
د) شکل نیز در هدایت چشم در نقاط مختلف کادر اثر گرافیک موثر است. وقتی انسان به چاقو می نگرد، حرکت از طرف دسته به تیغه است و اگر به یک خودکار یا خودنویس نگاه کند، حرکت از قسمت انتها به طرف نوک قلم است؛ اگر به نیمرخ صورت بنگرد، حرکت از پشت سر به طرف جلوی صورت و بینی است؛ در نگاه کردن به خودرو از نیمرخ، حرکت از پشت به طرف جلوی خودرو می باشد. به همین ترتیب، در تصاویر سه رخ انرژی حرکت کمتر می شود و در تصویر انسان یا خودرو از روبرو انرژی حرکت وجود ندارد و خنثی است. شکل های انتزاعی نیز جهت دارند. وقتی به یک اثر گرافیکی نگاه می کنیم، نگاه ما از نظر انتزاعی نیز هدایت می شود. آنچه ذکر شد عوامل مهم تر در توجیه چگونگی دیدن یک اثر گرافیکی بود، که البته عوامل دیگری مانند ویژگی های شخصی و فردی، عوامل نژادی و قومی و فرهنگی و مواردی از این دسته را می توان اضافه کرد. می توان از این عوامل در چگونگی ایجاد ریتم در صفحه تا حدودی استفاده کرد، اما شکی نیست که در دستیابی به ریتم مناسب در هنرهای تجسمی و گرافیک قریحه و ذوق و خلاقیت و تجربه و شناخت بیش از هر عامل دیگری اهمیت دارد و فقط با رعایت قوانین مشخص و ثابت نمی توان موفق شد.
ضخامت هایی که به تدریج کم یا زیاد می شوند، حرکتی ریتمیک و چشم نواز ایجاد می کنند. از این روش در آثار گرافیک بسیار استفاده می شود.
بجای تغییر ضخامت سطوح مثبت می توان فقط فاصله ها را به ترتیب و به تدریج تغییر داد یا همین طرح را با تغییر تدریجی رنگ اجرا کرد. زمینه های رنگی که در آنها به تدریج و به صورت یکنواخت یک رنگ به رنگی دیگر تبدیل می شود، در چشمگیر شدن برخی آثار گرافیک موثر است که قبلا با دستگاه «ایربراش» انجام می شد و هم اکنون در نرم افزارهای گرافیکی فراهم است.
همراه با زیوانیتار
زیبایی برای همیشه